ایمانی که در پی ادراک است (قسمت دوم)
آنسلم مانند آتاناسیوس در کتاب تجسم کلمة خود، به اتهام های کسانی پاسخ می گوید که انسان شدن خدا و مردن او برای نجات انسان را شایسته شأن و منزلت خدا نمی دانستند و این باور را کوچک کردن عظمت و مقام خود میدانستند.
آنسلم قدیس در جست وجوی اثبات خداوند
چکیده:
آنسلم مانند آتاناسیوس در کتاب تجسم کلمة خود، به اتهام های کسانی پاسخ می گوید که انسان شدن خدا و مردن او برای نجات انسان را شایسته شأن و منزلت خدا نمی دانستند و این باور را کوچک کردن عظمت و مقام خود میدانستند.
تعداد کلمات: 992 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
آنسلم مانند آتاناسیوس در کتاب تجسم کلمة خود، به اتهام های کسانی پاسخ می گوید که انسان شدن خدا و مردن او برای نجات انسان را شایسته شأن و منزلت خدا نمی دانستند و این باور را کوچک کردن عظمت و مقام خود میدانستند.
تعداد کلمات: 992 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
آنسلم متهم به این است که تلاش کرده خدا را در چارچوبی وجودی، تعریف کند. رویکرد وی، بیانگر اطمینان عمیق تفکر قرن یازدهم به قدرت خرد است. آنسلم بر این باور بود که برهان وی می تواند شخص احمق را که وجود خدا را انکار می کند، قانع سازد (مزمور ۱ : ۱۴). حال آنکه، برهان وی بلافاصله توسط راهبی که گونیلو نام داشت، زیر سؤال رفت. گونیلو عقاید خود را در رساله ای تحت عنوان به جای فرد احمق بیان کرد. بحث و مناظره در مورد برهان وجود شناختی تا به امروز ادامه یافته است و همچنان بحثی داغ محسوب می شود.
مشهورترین کتاب آنسلم چرا خدا انسان شد (به زبان لاتین Cur Deus Homo) نام دارد که آن را در سال ۱۰۹۰ به نگارش درآورد. آنسلم مانند آتاناسیوس در کتاب تجسم کلمة خود، به اتهام های کسانی پاسخ می گوید که انسان شدن خدا و مردن او برای نجات انسان را شایسته شأن و منزلت خدا نمی دانستند و این باور را کوچک کردن عظمت و مقام خود میدانستند. آنسلم از این باور مسیحیت، بدین گونه دفاع می کند که این باور از شأن و منزلت خدا نمیکاهد؛ زیرا برای نجات انسان طریق دیگری ممکن نبود. این کتاب، به شکل گفتگو بین آنسلم و یکی از راهبان او به نام بوسو تنظیم شده است. مجددا آنسلم از روش «ایمانی که در پی درک کردن است» پیروی می کند.
بیشتر بخوانید : عیسی مسیح، الگوی حقیقی و مشترک میان اسلام و مسیحیت
شایسته و صحیح است که پیش از آنکه حقایق عمیق ایمان مسیحی را با عقل و منطق مورد بررسی و تدقیق قرار دهیم، به آنها ایمان داشته باشیم. اگر ما به ایمانی قوی دست یابیم اما در پی درک آنچه به آن باور داریم برنیاییم، اشخاصی بی مبالات محسوب می شویم. توسط فیض ازلی خدا، من این قابلیت را در خود می بینم که ایمان نجاتبخش خود را حفظ کنم، به گونه ای که حتی زمانی که به هیچ وجه قادر به درک آن نیستم، هیچ چیزی نمی تواند پایداری اعتقاد مرا متزلزل کند. لطفا به من و اشخاص دیگری که می خواهند بدانند، نشان بده چرا خدا که قادر مطلق است طبیعت څرد و کوچک انسانی را بر خود گرفت تا آن را احیا نماید؟ چرا خدا انسان شد (سؤال بوسو از آنسلم) ۲ : 1
آنسلم پاسخ می دهد، برای خدا کاملا ضرورت داشت که انسان بشود و بمیرد تا ما نجات پیدا کنیم. با توجه به وجود خدا و شخصیت او و با توجه به طبیعت انسان و گناه او در برابر خدا، انتخاب دیگری برای خدا باقی نمی ماند. خدا نمی توانست انسان را که اشرف مخلوقات او بود، به حال خود رها سازد. از سوی دیگر، خدا نمی توانست به سادگی گناهان انسانی را ببخشد و در مورد خدشه ای که به شأن و منزلت او در نتیجه گناه انسان وارد شده بود، خسارت بطلبد. اگرچه، این انسان بود که باید خدا را خشنود می کرد، تنها خدا آنقدر عظیم بود که بتواند عملی جبرانی را انجام دهد که او را ارضاء کند. بنابراین، نتیجه این شد که خدا انسان گشت تا به عنوان انسان، با مرگ داوطلبانه خود، حس عدالت الاهی را اقناع نماید.
آنسلم متهم به این است که تلاش کرده خدا را در چارچوبی وجودی، تعریف کند. رویکرد وی، بیانگر اطمینان عمیق تفکر قرن یازدهم به قدرت خرد است. آنسلم بر این باور بود که برهان وی می تواند شخص احمق را که وجود خدا را انکار می کند، قانع سازد (مزمور ۱ : ۱۴). حال آنکه، برهان وی بلافاصله توسط راهبی که گونیلو نام داشت، زیر سؤال رفت. گونیلو عقاید خود را در رساله ای تحت عنوان به جای فرد احمق بیان کرد. بحث و مناظره در مورد برهان وجود شناختی تا به امروز ادامه یافته است و همچنان بحثی داغ محسوب می شود.
نکته اصلی این است: اگر خدا می توانست انسان را به طریقی دیگر نجات دهد، چرا انسان شد تا با مرگ خویش او را نجات دهد؟ شما (آنسلم) با دلایل قانع کننده بسیار نشان دادید که وجود انسان باید احیاء می گشت و این امر، قبل از اینکه انسان دین خود را به سبب ارتکاب به گناه به خدا بپردازد، ممکن نبود، و این دین آنقدر عظیم بود که انسان قادر به پرداخت آن نبود و این تنها خدا بود که توان پرداخت این دین را داشت. بنابراین، کسی که باید این دین را پرداخت می کرد، باید هم خدا می بود و هم انسان. پس ضرورت داشت که خدا طبیعت انسانی را با خود پیوند دهد تا انسان که دینی به خدا داشت و نمی توانست آن را بپردازد، در شخصیت خدا قادر به انجام دادن این کار گردد. چرا خدا انسان شد (خطاب بوسو به آنسلم) ۱۸ : ۲
استدلال آنسلم، انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، اما خالی از ضعف و ایراد نیست. وی از ادعای همیشگی مسیحیت، که ضرورت صلیب را متذکر می شود (که خدا باید «کاری» انجام دهد) فراتر می رود. این ادعا را مطرح می سازد که خدا ناچار بود به صلیب متوسل شود یعنی خدا کار دیگری نمی توانست بکند). در مورد درک آنسلم از کفارها نیز ایرادهایی وجود دارد بدین معنا که وی بیشتر بر شأن و حرمت خدا تأکید می کند تا بر عدالت وی. همچنین تأکید او، بیشتر روی صلیب مسیح است و بر حیات و رستاخیز و صعود او تأکید چندانی نمی شود. با این حال استدلال آنسلم قابلیت انعطاف دارد و می تواند به شکلی تغییر یابد که این ایرادها نیز رفع شود. اساس استدلال وی اگر به گونه ای مناسب تغییر یابد، امروزه نیز استدلالی نیرومند محسوب می شود که نشان میدهد تجسم خدا و صلیب، حقیقتا رخدادهایی لازم و معقول محسوب می شوند.
هدف آنسلم در نگارش این مطالب، بیشتر این بود که نشان دهد ایمان مسیحی چقدر معقول است و هدف عمده اش این نبود که دلیلی مستحکم برای اثبات آن ارائه کند. از نظر آنسلم، سن هماهنگی درونی ایمان مسیحی باعث خوشی ایمانداران می شود؛ زیرا آنان هماهنگی و سازگاری ایمان و عقل را مشاهده می کنند. ایرادهای اشخاص بی ایمان (مثلا در مورد این امر که در شأن و منزلت خدا نیست تا انسان شود) پاسخ داده می شوند و حقیقت پیام مسیحی برای این اشخاص آشکار می گردد.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
آنسلم پاسخ می دهد، برای خدا کاملا ضرورت داشت که انسان بشود و بمیرد تا ما نجات پیدا کنیم. با توجه به وجود خدا و شخصیت او و با توجه به طبیعت انسان و گناه او در برابر خدا، انتخاب دیگری برای خدا باقی نمی ماند. خدا نمی توانست انسان را که اشرف مخلوقات او بود، به حال خود رها سازد. از سوی دیگر، خدا نمی توانست به سادگی گناهان انسانی را ببخشد و در مورد خدشه ای که به شأن و منزلت او در نتیجه گناه انسان وارد شده بود، خسارت بطلبد. اگرچه، این انسان بود که باید خدا را خشنود می کرد، تنها خدا آنقدر عظیم بود که بتواند عملی جبرانی را انجام دهد که او را ارضاء کند. بنابراین، نتیجه این شد که خدا انسان گشت تا به عنوان انسان، با مرگ داوطلبانه خود، حس عدالت الاهی را اقناع نماید.
آنسلم متهم به این است که تلاش کرده خدا را در چارچوبی وجودی، تعریف کند. رویکرد وی، بیانگر اطمینان عمیق تفکر قرن یازدهم به قدرت خرد است. آنسلم بر این باور بود که برهان وی می تواند شخص احمق را که وجود خدا را انکار می کند، قانع سازد (مزمور ۱ : ۱۴). حال آنکه، برهان وی بلافاصله توسط راهبی که گونیلو نام داشت، زیر سؤال رفت. گونیلو عقاید خود را در رساله ای تحت عنوان به جای فرد احمق بیان کرد. بحث و مناظره در مورد برهان وجود شناختی تا به امروز ادامه یافته است و همچنان بحثی داغ محسوب می شود.
نکته اصلی این است: اگر خدا می توانست انسان را به طریقی دیگر نجات دهد، چرا انسان شد تا با مرگ خویش او را نجات دهد؟ شما (آنسلم) با دلایل قانع کننده بسیار نشان دادید که وجود انسان باید احیاء می گشت و این امر، قبل از اینکه انسان دین خود را به سبب ارتکاب به گناه به خدا بپردازد، ممکن نبود، و این دین آنقدر عظیم بود که انسان قادر به پرداخت آن نبود و این تنها خدا بود که توان پرداخت این دین را داشت. بنابراین، کسی که باید این دین را پرداخت می کرد، باید هم خدا می بود و هم انسان. پس ضرورت داشت که خدا طبیعت انسانی را با خود پیوند دهد تا انسان که دینی به خدا داشت و نمی توانست آن را بپردازد، در شخصیت خدا قادر به انجام دادن این کار گردد. چرا خدا انسان شد (خطاب بوسو به آنسلم) ۱۸ : ۲
استدلال آنسلم، انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، اما خالی از ضعف و ایراد نیست. وی از ادعای همیشگی مسیحیت، که ضرورت صلیب را متذکر می شود (که خدا باید «کاری» انجام دهد) فراتر می رود. این ادعا را مطرح می سازد که خدا ناچار بود به صلیب متوسل شود یعنی خدا کار دیگری نمی توانست بکند). در مورد درک آنسلم از کفارها نیز ایرادهایی وجود دارد بدین معنا که وی بیشتر بر شأن و حرمت خدا تأکید می کند تا بر عدالت وی. همچنین تأکید او، بیشتر روی صلیب مسیح است و بر حیات و رستاخیز و صعود او تأکید چندانی نمی شود. با این حال استدلال آنسلم قابلیت انعطاف دارد و می تواند به شکلی تغییر یابد که این ایرادها نیز رفع شود. اساس استدلال وی اگر به گونه ای مناسب تغییر یابد، امروزه نیز استدلالی نیرومند محسوب می شود که نشان میدهد تجسم خدا و صلیب، حقیقتا رخدادهایی لازم و معقول محسوب می شوند.
هدف آنسلم در نگارش این مطالب، بیشتر این بود که نشان دهد ایمان مسیحی چقدر معقول است و هدف عمده اش این نبود که دلیلی مستحکم برای اثبات آن ارائه کند. از نظر آنسلم، سن هماهنگی درونی ایمان مسیحی باعث خوشی ایمانداران می شود؛ زیرا آنان هماهنگی و سازگاری ایمان و عقل را مشاهده می کنند. ایرادهای اشخاص بی ایمان (مثلا در مورد این امر که در شأن و منزلت خدا نیست تا انسان شود) پاسخ داده می شوند و حقیقت پیام مسیحی برای این اشخاص آشکار می گردد.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
مسیح پیامبر، الگویی برای گفتوگوی اسلام و مسیحیت
مسئله سقط جنین در مسیحیت امروز
رنج، وسیله راستیآزمایی ایمان
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}